درنیکادرنیکا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

درنیکای مامانی و بابایی

فال حافظ

سلام مامانی جدیداً زیاد وول میخوری، یا لگد میزنی خیلی بامزه شدی، الان ٢ شبه دارم برات فال حافظ میگیرم و برات میخونم هر ٢ بار هم دوتا شعر قشنگ برات آمد که میگفت قدم تو باعث میشه همه چیز قشنگ و نورانی شه آن یکی هم که همش از زیبایی تو تعریف می کرد خلاصه شعرهای قشنگی بود
29 مرداد 1390

مسافرت شمال

سلام دخمل گلم جات خالی رفته بودیم شمال هوا عالی بود و شما هم یکم هوای عالی استنشاق کردی و مناظر عالی دیدی، باران قشنگی می اومد البته بگذریم که برگشتنه یکم تو پیچ ها حالم بد شد و با باباییت دعوام شد البته اونم تقصیری نداره اون به خاطر من گفت بریم شمال آخه چند وقته کارم زیاد شده و خیلی کسل شده بودم ولی مسافرت از دهنمون دراومد چون انقدر من گریه کردم وگفتم اگه خدای نکرده برای بچم اتفاقی بیفته من چکار کنم و باباتم هی دلداریم میداد نمیدونم ولی هنوز نگرانم تروخدااااااااااااامراقب خودت باش. کاش نمیرفتیم خیلی پشیمونم. دیروز که برگشتیم شبش خیلی تکون میخوردی، خیلی نگران بودم
22 مرداد 1390

دلشوره

سلام دختر گلم چند روز پیش وقتی به آزمایشات غربالگری دقت میکردم متوجه شدم یکی از شاخصهام 6./. از حد نرمال کمتره خلاصه مامانت تا یک هفته گریه میکرد و به این فکر میکردم چرا دکتر به من نگفته بابات که به این کارای من عادت کرده گفت شاید مسئله مهمی نبوده و گرنه دکتر بهت میگفت نمیدونم ولی رفتم از آزمایشگاه هم پرسیدم گفت این یدونه ملاک نیست همه اینها با هم سنجیده می شوند و نتیجه غربالگری شما هم خوبه نمیدونم ولی هنوز دلشوره ام تموم نشده در صورتی که بابات انقدر باهام حرف زد ولی اون خودش هم میدونه که من به حرفاش گوش نمیدم و بازم کار خودم میکنم ولی میدونم هم تو رو با گریه هام و دلشوره هام اذیت میکنم هم بابات. بگذریم دیروز رفتم پیش یه دکتر دیگه به غیر...
9 مرداد 1390
1